خدمتگزاری2
جهان بینی توحیدی : در این جهان بینی، دیگر عالم مادی اصالت ندارد. بلکه (( ماده)) بعنوان شکلی از اشکال قدرت الله و بعنوان خمیره ای در مجموع جهان هستی در انواع پدیده های آفرینش آلت دست و مطیع صانع هستی یعنی رب العالمین میباشد. و به عبارتی جهان مادی جلوه ای از تبلور عظمت بی کران خداوند متعال است که یک لحظه بقایش بدون نظر خالقش ممکن نیست چرا که هر انسان عالِم و آگاه بعداز پی بردن به اقتدار و نظم حاکم و پایدار بر حرکت الکترونها به دور هسته در اتم گرفته تا انسجام و حرکت منظم بزرگترین خوشه های کهکشانی و همچنین با مطالعه چگونگی تشکیل و مراحل رشد و تکامل یک سلول تخم در جنین ، و چگونگی تبدیل آن ذره کوچک به انسانی برومند و خلیفه الله ، تسلیم عظمت وقدرت خداوند لایزال میگردد.
در این جهان بینی، الله یگانه مدبر ، ناظم و خالق کل خلقت بوده و جهان هستی پرتوی از نور بیکران الله میباشد. که جز وکل هستی، چاره ای جز سجده در برابر عظمت او ندارند. زیرا بودنشان در عالمِ گیتی یک آن، بدون نظر الله ، ممکن نیست. او اول وآخر است ، فنا ناپذیر و قدیم ، دائم است، تغییرناپذیر. رحمان و رحیم است . در این جهان بینی انسان، دیگر آن موجود دو پای یکبار مصرف مجبور و مصنوع دست جهان بی شعور مادی نیست، بلکه مقام خلیفه الله دارد !!! طوریکه هدف خداوند از خلقت جهان هستی وکاینات، آفرینش انسان، این شاهکار خلقت میباشد. در اینگونه نگرش به جهان پیرامون، انسان دیگر آن موجود یک بعدی ((مادی)) نیست بلکه انسان دارای دو بعد 1- مادی (تن و جسم ) 2- روح میباشد وجهان مادی پیرامون انسان محل رشد وتکامل و انتخاب وآزمایش اوست . در این جهان بینی مرگ پایان زندگی نیست بلکه آغازی است برای شدنی دیگر !! تن در دیدگاه توحید، قالبی برای رشد و تعالی روح بوده و فطرت، نرم افزار هدایتگر و راهنمای انسان در انتخاب راه رشد و تکامل و رسیدن به الله میباشد .. و دنیا پله و پایگاهی است برای پرواز به اوج ملکوت الهی. و آیا این پرواز بدون راهنما و راهبر ممکن است ؟ نه خیر . اینجاست که ارزش والای وحی و رسالت انبیا در بیغوله صحرای بیکران هستی نمایان میشود که اگر وحی و رسالت نبود، خلقت انسان چیزی بس بیهوده مینمود . و چه بسا ظلمی نابخشودنی وآشکار بر انسان میشد. در این جهان بینی، عظمت انسان، مختار بودن انسان در انتخاب آگاهانه بین بدی و خوبی، شرو خیر، سود و زیان میباشد. در جهان بینی توحیدی چون انسان به حیات بعد از مرگ در جهان دیگری اعتقاد و ایمان دارد؛ لذا زندگی در کره خاکی، نهایت هدف او نیست بلکه خود را مسافری بیش در دنیا نمیداند. و چون اعتقاد به روز حساب و رسیدگی به اعمال نیک و بد دارد ومعتقد است اگر عملی شر و زشت و به عبارتی مرتکب گناه شود در مقابل این عمل باز خواست و کیفر می بیند و بالاتر از همه، آنجائیکه خداوند را حاضر و ناظر بر اعمال خود میبیند از انجام اعمال زشت که موجبات عدم رضایت خدای و محبوب خود را فراهم میکند شرمگین میشود در این جهان بینی، زندگی، معنی داشته و بیهودگی و پوچی در او راه ندارد هر لحظه از عمر، غنیمتی است برای ادای وظیقه و هر مکانی از جهان، آزمایشگاه انسان میباشد. چون او یقین دارد که صرف اعتقاد به خدا کافی نیست. بلکه نهایت رضایت الله، در انجام واجبات و مخصوصاْ در گرو انجام به اعمال صالح است. پس بنابراین یک لحظه غفلت و سستی را خسران و زیان می داند و در راه رضایت حق تعالی که نهایت هدف اوست از لحظه لحظه عمر برای خدمت بی منت به خلق خدا، سود می جوید. او، مال که سهل است بلکه آبرو وجانش را درراه خدا بخاطر فلاح و رستگاری انسانها، بی هیچ چشم وداشت و انتظاری از خلق الله، فدا میکند. انسان توحیدی انسانی است مومن، و انسان مومن کاری را انجام نمیدهد مگر با انگیزه خدایی وبرای جلب رضایت خدا.... در جهان بینی توحیدی هیچ ارزشی بالاتر از تقوا نیست و بعد از تقوا، علم ( معرفت ) در درجه دوم اهمیت میباشد و ارزشهای مادی از قبیل ثروت، پست و مقام، رنگ پوست، اندام، قوم وقبیله، اصل ونسب، نژاد، زبان، هیچکدام موجب برتری انسان نیست. فقط وفقط ، ایمان و علم دو بال پرواز بسوی رستگاری و سعادت اخروی است.
کار توحیدی : در مطالبی که گذشت به این نتیجه رسیدیم کاری که انگیزه ی خدایی داشته باشد ، کار توحیدی است. و به عبارتی، کاری که برای رضایت خدا انجام میگیرد، زمانی قبول در گاه خداوندی است که جهت آن عمل در راستای صراط مستقیم باشد. اگر مجموعه اعمال صالح را، شعاع های یک کره فرض کنیم و صراط مستقیم را کلیه جهت و مسیرهایی که به مرکز آن کره (الله) وصل میشود فرض کنیم، خواهیم دید هر خطی که میخواهد جزئی از مجموعه شعاع این کره باشد، اجباراُ خطی است که به مرکز کره وصل میشود، چنین خطی جهتش باید به سمت مرکز باشد تا به مرکز وصل گردد و در غیر اینصورت هرگز به مرکز وصل نخواهد شد . پس بنابراین هر کاری که بخاطر رضایت خدا انجام میگیرد نباید رنگی از ((من)) و((ما)) در آن باشد زیرا اگر من وما یی وجود داشته باشد لابد مرکز وسمت و سوی و شعاع هایی غیر از این مرکز(الله) دارد و این همان دوتایی و شرک است ، شِرک یعنی همان به هدر رفتن نیروها، زیرا در عالم شرک بین نیروهای (من) ها و(ما) ها همیشه زوایا و جدایی و نفاق وجود دارد که در نتیجه این زوایا، نیروها در اثر طلاقی با یکدیگر در کشمکش بوده و بر آیندشان یا صفر یا ناچیز یا مقطعی و فنا پذیر است . اما در توحید همه نیروهای فردی و جمعی به یک جهت مانند جهت شعاع های یک کره به سمت مرکز، یعنی به سمت الله متمرکز میباشند بطوریکه هیچکدام از نیروها به غیر از مرکز در نقطه ی دیگری یکدیگر را قطع نمیکنند. واینجاست که ارزش کلام خدای متعال که می فرمایند (من از گناه کسی که به من شریکی قائل میشود در نمی گذرم) روشن میشود. و نیز ارزش اولین رمز توحید، یعنی لااله الاالله نمایان میشود. لا اله الا الله ، یعنی نپذیرفتن مرکزیت هیچ الهه ای به جز مرکزیت خدای یکتا . و این همان توحید است. و توحید در عمل، همان یگانگی پندار، گفتار و کردار بخاطر رضایت خدا به خلق خدا. در یک عمل توحیدی هیچ نقطه وجهتی به غیر از خدا برای خواهشهای نفسانی اعم از (من ) و(ما) وجود ندارد. بلکه تمامی خواهشهای نفسانی، همانند نقاطی هستند که خطوطی را تشکیل میدهند که جهت آن خطوط به سمت الله میباشد. در توحید، خوردن و خوابیدن و ارضای غرایز اعم از شهوت، مقام، قدرت وغیره همه جهت دار و برای رسیدن به هدفی واحد میباشند. و باید و نباید ها دارد، زیرا نمیتوان هر چیزی را خورد ودر هر جایی و زمانی خوابید. واز هر طریقی، خواهشهای نفسانی را ارضای کرد. و هر پست ومقامی را پذیرفت و دنباله رو هر قدرتی شد و یا از هر قدرتی استفاده کرد. در توحید، گفتار نیز چهار چوب و جهت دار است، زیرا بر مومن جایز نیست سخن بیهوده را به زبان جاری کند. مگر آن سخنی که مورد پسند خدا باشد. او (مومن)علاوه بر اینکه در باره ی کسیکه عمل زشتی را مرتکب نشده زبان به سخن گفتن باز نمیکند و آنرا افترا وگناه بزرگی میداند، حتی افشای و بازگوی کردن عمل زشت کسی را که مرتکب شده است، غیبت و گناه میداند واگر کسی بیمورد و بی جهت از شخصیتی تعریف و تمجید کند یقینا" دچار شرک در گفتار شده است. او(مومن) گوش دادنش، مانند گفتارش، هدف دار است. زیرا جایز نیست مومن پای شنیدن هر غیبت وهر سخن بیهوده بنشیند. در توحید حتی فکر کردن جهت دارد. و مومن اجازه ندارد در اموری فکر کند که در جهت خدا نباشد. زیرا تفکر در امور غیر توحیدی یعنی همان شرک و دوگانگی در تفکر است. در توحید مومن حق ندارد با حدس وگمان در باره ی کسی قضاوت کند که گناه محسوب میشود. و حتی او اجازه ندارد در زمان قضاوت بین حق و باطل، از خود و پدر ومادرش که عزیزترین افراد به او میباشند طرفداری از باطل کند و یا شهادت نادرست دهد که شاهد این سخن آیه ی 135 از سوره ی نساء قرآن کریم که ترجمه چنین است:
<<ای کسانیکه ایمان آورده اید ( بکوشید تا ) بر عدالت و حق ، پایدار باشید و برای خدا ، شهادت دهید . اگر چه بر ضرر خود شما یا پدر و مادر و نزدیکان شما باشد خواه غنی باشد ، خواه فقیر. در هر حال خدا به کار او اولی و سزاوارتر است شما از هوی و هوس پیروی نکنید، تا بتوانید ، به عدالت رفتار کنید. و اگر مطلب را به نا درستی بگویید یا ( از گفتن حق وعدالت ) روگردان باشید بدانید، که خدا از هر چه شما میکنید آگاه است.>> میانجیگری مومن نیز همانند سایر رفتارش جهت خدایی دارد بطوریکه خدا در آیه ی 85 سوره ی نسا میفرماید ( هر کس در کار نیک میانجی شود نصیبی هم برای خودش خواهد بود و هر کس در کار بدی میانجی شود، سهمی از آن خواهد داشت و خداوند بر هر چیز مراقب است ). و خلاصه اینکه مومن همیشه مراقب کردار خود میباشد زیرا او معتقد است ( هر کس ذره ای کار نیکو انجام دهد ، پاداش آنرا خواهد دید. و هر کس ذره ای کار بدی مرتکب شود به کیفرش خواهد رسید. ( ترجمه ی آیات 7 الی 8 سوره ی زلزال )